هنر

معرفی آثار میلاد زینلی نقاش و عکاس

هنر

معرفی آثار میلاد زینلی نقاش و عکاس

کامبیز صبری / مجسمه ساز / http://www.kambizsabri.com/

کامبیز صبری / مجسمه ساز                                                   http://www.kambizsabri.com/                                          


صفحه ی نخست:


   


صفحه ی دوم:



صفحه ی سوم:


کامران شریف / مجسمه ساز / http://www.kamransharif.com/

  کامران شریف / مجسمه ساز                                             http://www.kamransharif.com/                 

صفحه ی نخست :


   




صفحه ی دوم:


                                                                          

کلود مونه


کلود مونه موسوم به اسکار کلود مونه یا کلود اسکارمونه (۱۴ نوامبر ۱۸۴۰ - ۵ دسامبر ۱۹۲۶).مهم ترین رهبر جنبش امپرسیونیسم (دریافتگری) به شمار می آید؛ و نقاشی های متاخرش ،از بسیاری جنبه ها ،پیام آور اکپرسیونیسم انتزایی مهسوب میشود. . اصطلاح امپرسیونیسم از یکی از نقاشی‌های او با عنوان دریافتی از طلوع آفتاب گرفته شده است. کلود مونه بنیانگذار نقاشی (امپرسیونیسم) فرانسوی بود.

 

نگاهی اجمالی به امپرسینیسم :

در بهار 1874 گروهی از هنرمندان فرانسوی تحت نام انجمن هنرمندان گمنام، متشکل از نقاشان و مجسمه سازان و حکاکان و... گرد هم آمدند و یک استودیوی عکاسی( آتلیه نادار) را برای نمایش آثارشان اجاره کردند و در معرض دید عموم گذاشتند.

امپرسیونیسم مکتبی با برنامه و اصول معین نبود، بلکه تشکل آزادانه هنرمندانی بود که به سبب برخی نظرات مشترک و به منظور عرضه مستقل آثارشان در کنار هم قرار گرفتند.امپرسیونیسم صرفا یک سبک نقاشی نبود بلکه یک رویکرد نوین به هنر و زندگی بود.

تمایل منظره پردازان امپرسیونیست به ثبت "بیان تصویری لحظه ها" به جای جنبه های پایدار موضوعات آنها را وادار می کرد تا با نقاشی در فضای باز و اتمام تابلو در نقطه ای پیش از آنکه شرایط نوری عوض شود، گنجینه ای غنی فراهم سازند. در نقاشی های آنها نه به رنگ خاکستری و سیاه بلکه به رنگ مکمل نقاشی می شدند. آنان با "کم ارج کردن خطوط اشیا" ارجحیت خصوط اشیا را گرفتند و نقاشی های امپرسیونیستی بدل به رنگ آمیزی نور و فضا شدند. بازی نور مستقیم و بازتاب شده با این وجود این نظریه ها تمامی نقاشان امپرسیونیست حتی مونه که بیشتر از همه مروج نقاشی در فضای باز بود بیشتر و بیشتر تمایل می یافت تا آثار خود را در کارگاه اصلاح یا رتوش کند. با انجام چنین کاری او به یک تناقض ذاتی در رویکرد امپرسیونیستی اعتراف کرد، زیرا هرچقدر که هنرمند به تاثیر تغییرات جوی حساسیت داشته باشد زمان کمتری برای ثبت آن پیش از تغییر روی بوم دارد. وی در اکتبر1890 وقتی بر روی مجموعه " کومه ی علف خشک" کار می کرد نوشت:

من به شدت بر روی آثارم کار میکنم و با مجموعه ای از تاثیرات متفاوت کلنجار میروم، اما در این وقت از سال خورشید چنان غروب می کند که نمی توانم خودم را با او همگام کنم

در حقیقت، نقاش امپرسیونیست منحصراً توسط کشف و شهود فردی خویش هدایت می شد و تنها بر صداقت خود اعتماد می کرد و هر یک از آثارش - به عنوان یک کار خلاقه - اثبات و کشف دوباره ی نقاشی بود. از نظر او، دنیا، یکباره و برای همیشه در یک قالب ثابت زیست نمی کرد، بکله با هر نظر، در تازگی احیا شده یی دوباره کشف می شد، و کمترین جلوه ی آن، جزیی از زیبایی متغیر آن بود.

پذیرش امپرسیونیست ها در انگلستان به آهستگی صورت پذیرفت. اما از سال 1926 که مونه، پیرمرد بزرگ نقاشی فرانسه درگذشت، نرخ های حراجی ها برای نقاشی های امپرسیونیست ها رو به افزایش یافت و از دهه 1950 به سمت ارقام نجومی میل کرد. طوری که کمتر نظریه ی هنری مدرن را می توان شناخت که بر اساس کشفِ رنگ امپرسیونیست ها استوار نبوده باشد. تاثیر امپرسیونیست ها بسیار عظیم بود و بخش عمده ی تاریخ نقاشی اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم، حکایت بسط و توسعه ی جنبش های متاثر از آن یا در مقابل آن بود.

در کتاب های مرجع تاریخ هنر مونه و مانه را پدارن سبک امپرسیونیسم دانسته‌اند، سبکی که در نیمه دوم قرن ۱۹، قرن روشنگری و نبوغ، قرن فلسفه و علوم جدید پا به عرصه ی هنر گذاشت، همانطور که در رئالیسم ادبی از نقاشی این سبک در قرن ۱۷ وام گرفته و به نوعی سبک رئالیسم با پایه های نظری خود که بر گرفته از فلسفه ی پوزیتویسم و رنسانس قرن ۱۶ بود . اساساً سبک رئالیسم (به خصوص در رمان ) را پایه گذاری کرد.

 این سبک یک شبه زاده نشد و پایه های آن را می توان در آرای هگل و نیچه و فلسفه ی نسبی گرایی آنها دید . سبکی که بیش از هر سبک نقاشی از ادبیات مدرن و به خصوص داستان کوتاه و اشعار مدرنیستی وام گرفته و اما چرا و به چه دلیل می توان گفت که سبک مدرنیسم در ادبیات خود را وام دار این سبک یا به نوعی این مکتب می داند . امپرسیونیسم هنری است شهری نه تنها به خاطر اینکه نقاشی را از دشت به شهر باز میگرداند، بلکه جهان رااز دریچه ی چشم فرد شهر نشین می نگرد وبه برداشتهایی از برون القا شده با اعصاب خسته ی انسان مدرن واکنش نشان می دهد و در واقع نقطه اوج رشدی را تشکیل

می دهد که در آن عناصر پویا و زنده ی تجربه مورد توجه قرار می گیرند و یکسره جهان بینی ایستای قرون وسطایی را منسوخ می سازد ومی توان آن را استیلای لحظه بر بقا و تداوم و این احساس که هر پدیده یک منظومه ی گذرا وتکرار نشدنی دانست که عبور دوباره نمی‌پذیرد، یعنی جهانی که پدیده هایش دائماً در جریان و تحولند ودر مقایسه تمامی هنرهای پیش از خود که همه هنرها نتیجه یک ترکیب بودند امپرسیونیسم را میتوان نتیجه ی یک تجزیه دانست. برای این منظور ابتدا به تحلیل و بررسی بنیان های نظری این سبک می پردازیم و به یقین از آثار کلود مونه آغاز می کنیم .

سبک امپرسیونیسم برگرفته از لغت impress به مفهوم تأثیر آنی و اثرگذاری در ذهن است و نقاشان این سبک معمولاً پشت به سوژه خود نقاشی می کنند یا به عبارتی ابژه را آنی می نگرند و در ذهن خود آنرا تبدیل به سوژه ی اثر خود می کنند و بر روی بوم نقاشی را رسم می کنند، اما اینجا تفاوتی را چه از لحاظ فرم و شکل و به وجود آمدن اثر و چه از لحاظ مضمون که در ادامه به این مقوله خواهیم پرداخت، را با سبک های ما قبل خود به خصوص رئالیسم ( تأکید بر رئالیسم به دلیل تأثیر این سبک در ادبیات و حتی فلسفه است ) را شاهدیم .

هرقدر که در سبک رئالیسم به ابژه بها داده می شد و سعی بر آن بود تا قلم نقاش وفادار و تسلیم ابژه باشد و حتی به قول استادان این سبک؛ نقاشی رئالیستی در نگاه اول مانند عکس به نظر آید، در امپرسیونیسم سعی گشته بر نقش مدرک ( درک کننده، هنرمند) تأکید شود زیرا بنابه نگرش جدید آن زمان، پیرامون واقعیت و درک فرد از جهان هستی، که پایه گذار پدیدار شناسی در فلسفه و آرای هوسرل و بعدها، هایدگر نیز است، ابژه ها و مدرک ها ماهیت خود یا هستندگی شان را مرهون مدرک یا آن ذهن درک کننده است .امپرسیونیسم از دید ادبی موضوع داستان یا حکایت و یا گزارش نویسی وتجدید خاطره از راه نقش است ودر اصل بیانی است ضد رمانتیک وبه معنای مبتذل شدن و از کف دادن همه ی صفات قهرمانی یا همان خیزش اسطوره ایی، در نتیجه هر انسانی درک ویژه و خاصی را از جهان هستی دارد، مثلاً هنگامی که من یک لیوان را می بینم، آن لیوان برای من وجود دارد و حقیقت پیدا می کند . و زمانی که من آن را نمی‌بینم و ندیده باشم از حیث وجود برای من خارج می شود . پس به نوعی رابطه ی دیالکتیک بین سوژه ( هنرمند ) و ابژه ( اثر هنری ) برقرار می شود، پس بنا به همین اصل که در فلسفه ی پدیدار شناسی قاعده است، هنرمند امپرسیون با توجه به جهان ذهنی خود و ابژه را در ذهن خود می آفریند، نه از چشم خود به مانند دوربین عکاسی . در نتیجه حاصل آثاری مانند امپرسیون " طلوع خورشید " اثر مونه می شود که در نگاه اول غیرشفاف و حتی نامعلوم به نظر می رسد . چون هنرمند پنجره ای که ما از آن به مثابه دریچه ای برای نگرستن به واقعیت در اختیار داریم را، بر آن شیشه ای کدر قرار می دهد و بنیان نظری این امر هم بر می گردد به نظریه ی پدیدار شناسی که ذکر شد و همچنین آرای نظرات نسبی گرایی متفکران بعد از نحله ی پوزیتویسم وجود دارد و همین طور در آثار امپرسیونیستی ( چه در نقاشی و چه در ادبیات ) نور سهمی عمده دارد؛ برای مثال در تابلوی امپرسیون طلوع خورسید شاهدیم پرتوهای نور به گونه ای غیرشفاف بر دریا و قایق تابیده است . در پس این تکنیک هم نظریه ای وجود دارد که امپرسیونیسم خلق یک انسان به عنوان نوری کمرنگ تر یا چراغی کم سوتر در فضای نورانی خورشید است و در کل میتوان آنرا سبکی باریک بین با گرایشهای موقر، عصبی، حساس و شهوانی و جویای موضوعات ظریف و مطبوع دانست، البته پر واضح است که هنرمند خلاق همواره از نظریه زمان خود جلوتر است و قاعدتاً او این نظریات را نخوانده که بعد هنرش را خلق کند و البته بر کسی پوشیده نیست که هنرمند امروز و هنرمندان معاصر جهان غرب بی خبر از نظریه و مطالعه نیستند، اما هنرشان در به اصطلاح جلوتر از زمان خویش بودن است و این امر درباره ی کلود مونه کاملاً صادق است زیرا در ابتدا که او آثارش را در سال ۱۸۷۴ پاریس به نمایش گذاشت مورد بی مهری و عتاب منتقدان و دوستداران هنر قرار گرفت، اما رفته رفته همگان بر ارزش کار او واقف گشتند آن چنان که اورا به عنوان یکی از پدران سبک امپرسیونیسم می شناسند . درباره ی مقوله نور این نکته شایان ذکر می باشد، که آیا نور ماهیتش ذره است یا موج و یا هر دوی آنها ؟ از آنجا که درک ما از جهان ابژه ها به واسطه ی نور است، هنگامیکه خود نور ماهیتش در نزد صاحب نظران تبیین کننده‌اش مورد مناقشه است، پس ماهیت ابژه های تحت تأثیر آن چقدر نسبی خواهد بود ؟ حال در می یابیم که سبک امپرسیون و ناشفاف بودن نور و انعکاس آن در کل سوژه های خلق شده این آثار بر چه پایه و اساسی است و هنرمند که از زمانه خود جلوتر است، خلاقیتش هم بنا به این امر است، این نظرات را در اثر خود به منصه ی ظهور می رساند .

پارلمان اثر کلودمونه ۱۹۰۵

حال به سبک کار هنرمند امپرسیون در نقاشی می پردازیم؛ نقاش امپرسیون بر خلاف اسلاف گذشته‌اش قلموی آغشته به رنگ را به شکل ضربی و کوبه ای بر بوم نقاشی می زند و سوژه را خلق می کند و از فضای کارگاهش و و درونیات افسانه ای خودش فاصله می گیرد و به طبیعت و قاب های لانگ شات در نقاشی می رسد و این آهنگ دور دیدن اثر امپرسیونیستی و فاصله ما از اثر به مثابه فاصله ی هنرمند از طبیعت، اثر را برای ما زیباتر و دلنشین تر می سازد، چون معمولاً امپرسیونیست ها در آثارشان نمای باز و به نوعی دور را ترکیب می کنند تا همان گونه که ذکر شد بر ناشفاف بودن واقعیت و همینطور نسبی بودن آن در مضمون آثارشان تأکیید کنند به طوری که در زمان دیدن این آثار در ذهن ما این امر تداعی می شود که انگار یک فضای مه آلود حد فاصل ما و جهانی است که به تصویر ( سوژه تابلو ) در آمده است .ادبیات امپرسیونیسم نسبتاً زود رابطه ی خود را با ناتورئالیسم، پوزیتویسم و ماتریالیسم(ماده گرایی) می گسلد و تقریباً از همان آغاز قهرمان آن واکنش کمال گرایانه ای می شود که نقاشی پس از انحلال امپرسیونیسم بیان می کند. کلود مونه در هنرش از زمانه خود جلوتر بود ( به مانند دیگر هنرمندان هم عصر خودش ) و سبکی که به وجود آورد الهام بخش بسیاری از شاعران و نویسندگان قرن بیستم شد . از داستان های کوتاه فاکنر گرفته تا اشعار سیلویو پلات، و همین طور در آثار نویسندگان و شاعران وطنی که نمونه بارز آن را می توان در اشعار سهراب سپهری و برخی از آثار احمد شاملو یافت . یا داستان های کوتاه گلشیری نیز این امر کاملاً به چشم می آید و جالب اینجاست که خود سپهری نیز نقاش سبک امپرسیون بود و در اشعارش هم این حالت مه گرفتگی و خیالی نیز کاملاً مشهود بود؛ مانند شعر مسافر، که در آن فضای غریب و مه آلود در سرتاسر شعر به چشم می خورد . پس هنگامی که ما از آثار کلود مونه و سبک امپرسیون صحبت می کنیم و آنرا مورد بررسی قرار می دهیم به یکی از بنیانی ترین نظریه های هنری و فلسفی که نحله های مختلف ( فلسفی و هنری ) در قرن بیستم به آن پرداختند روبرو می شویم . از پدیدارشناسی در فلسفه تا اشعار و داستان های کوتاه در ادبیات مدرن و حتی سبک کوبیسم و سورئالیسم در نقاشی، البته از لحاظ نسبی گرایی نه از لحاظ دید و زمان و مکان .

محتوای نهایی همه ی انواع امپرسیونیسم یعنی انطباق چیزهای نزدیک و دور، غرابت چیزهای نزدیکتر و غالب چیزهای روزمره که باید با فاصله ای خاص و تقریباً ناملموس واقعیت آن را درک کردو حیرت انگیز ترین بخش امپرسیونیسم قبول آن توسط روسیه و پیدایش نویسنده ای چون آنتوان چخوف است که خلوص ناب امپرسیونیستی در آثارش دیده می شودولی خالصترین بیان ناب امپرسیونیست را می توان در آثارو فلسفه ی برگسون و روشنترین و گویا ترین آن را در آثار پروست می توان دیدو در واقع امپرسیون فریادی بود که به دولت فرانسه هشدار داد و آن را از پذیرفتن میراثی عظیم باز داشت.

 

تأثیر بر ادبیات : مونه درطول زندگی ۸۷ ساله ی خودش آثار زیادی خلق کرد و رویکردی جدید به ادبیات و هنر بخشید و شاید امپرسیونیسم جزء معدود اتفاقاتی باشد که گوی سبقت رااز ادبیات ربوده است.

 

مونه در ۲۰ سال پایانی عمرش از بیماری آب مروارید رنج می‌برد که به نوبه خود باعث شد تا کارهای وی به دو دوره قبل و بعد از بیماری تقسیم شود.

مونه در 5 دسامبر سال 1926 در سن 86 سالگی بر اثرسرطان ریه درگذشت و در گورستان کلیسای ژی ورنی به خاک سپرده شد .

مونه اصرار داشت که مراسم خاک سپاری او ساده برگزار شود لیکن تنها حدود پنجاه نفر در این مراسم حضور داشتند.

خانه، باغ و برکه نیلوفرهای آبی ، توسط تنها وارث او ، پسرش میشل ؛ در سال 1966 به آکادمی هنرهای زیبای فرانسه

( بخشی از انستیتو فرانسه) واگذار شده است.

در سال 1980 خانه و باغ پس از بازسازی و مرمت ؛ از طریق بنیاد کلود مونه، برای بازدید افتتاح گردید .

علاوه بر یادگارهای مونه و وسایل دیگر زندگی او ؛ این خانه شامل مجموعه ای از کارهای حکاکی روی چوب ژاپنی است .

این مکان یکی از دو جاذبه اصلی ژی ورنی است که میزبان گردشگران از سراسر جهان می باشد .



Impression Sunrise 




garden at Giverny